Sunday, August 2, 2009

 

تا تو رفتی سو خت واژه های شعر دفتر که روزیی هر روزگاری تقدیم تو میشد... ذهن من نیز اکنون چون پاییز رنگ باخته خواهشی دیگر نمانده افسانه ها تمام شدخاطره ها مردتا تو رفتی شعرهای شاعر نیز گم شدندمرزهای خیال پاک شدتا تو رفتیییییییییییییییییبغض خدا شکست...بهار دوباره گریست.....تا تو رفتی رد پایت سراب شد..آب شد..آسمان شد...تاتو رفتیتا تو رفتی..چشم من با تو رفت نگاهم با تو ماند.کاشک نمی بودی و نمیرفتی و نمیبردی مرا

Comments: Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]