Thursday, July 16, 2009

بعد از تو من چه کنم با اين دل تنها. تنها دعا ميکنم به اندازه ي تنها ييها يم خوشبخت شوي امابا گريه هايم گريه کردي با خنده هايم خنديدي مرحبا بر تو آفرين اما تو کجا خواهي نوشت از بي وفايي بازي روزگار.من مي نويسم تو بخوان اما ديگر با گريه هايم گريه مکن بگذار در اين تنهايي بغض غزل گريه هايم رابا ياد تو گريه کنم هر چند که گريه هايم از شانه هاي تو بي نصيب است هر وقتي غروب غزلي دلتنگي براي شب نوشت و رفت من به شوق هر گرم نفسهايت دل را در تنهايي به ياد و خاطره هاي تو سر گرم مي کنم ترا به حرمت دلتنگيها ي عاشقي هرگز فکر نکن که تنهايي بدان که هميشه چشماني نگران توست
Subscribe to Posts [Atom]