Monday, January 14, 2008

 

مرگ عاشق


دوست دارم دارم در يک روز سردو زمستاني مرگ به سراغم آيد اي کساني که مسئول دفن من هستيد پارچه سياهي بر روي تابوتم بيندازيد که همه بدانند زندگي من پر از سياهي و تباهي بوده است دستهايم را از تابوت بيرون بياوريد که همه بدانند دست خالي از دنيا رفته ام چشمانم را باز بگذاريد تا عشق من بداند که چشم انتظار از دنيا رفته ام در آخر تکه يخي به شکل چشم در آوريد و روي قبرم بگذاريد تا با طلوع اولين اشعه خورشيد بجاي آن کسي که دوستش داشتم گريه کند

 

عشقم وقتي قشنگه که توش صداقت باشه .... اما کو صداقت

 

اي کاش


اي کاش از اين همه تنهايي خلاص مي شدم . کاش کسي بود که اندازه ي خود من عاشق بود . کاش کسي بود که معناي دوست داشتن رو مي فهميد . اي کاش خدا من رو از تنهايي در مي آورد ... کاش

 

با تو هم مي شنوي


با تو هم مي شنوي.... مرا کم دوست داشته باش اما هميشه دوست داشته باش مرا کم دوست داشته باش اما هميشه دوست داشته باش مرا کم دوست داشته باش اما هميشه دوست داشته باش اين وزن آواز من است اگر مرا بسيار دوست بداري شايد حس تو صادقانه نباشد کمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پايان نرسد من به کم هم قانعم واگر عشق تو اندک ،اما صادقانه باشد من راضي ام دوستي پايداراز هر چيزي بالاتر است مرا کم دوست داشته باش اما هميشه دوست داشته با ش اين وزن آواز من است بگو تا زماني که زنده اي،دوستم داري! ومن تمام عشق خود را به تو پيشکش مي کنم

 

مهرباني ممنوع


دست سوزنده مشتاقت را در نهانخانه ي جيبت بگذار تا که پابند نباشي به کسي دست بدهي خارهايي هستند که ز سر پنجه ي دوست با سرانگشتانت مي جنگند دوستي مسخره است مهرباني ممنوع ! و تو اي دوست ترين

Labels:


 

بازي روزگار


بازي روزگار را نمي فهمم! من تو را دوست مي دارم. تو ديگري را..... ديگري مرا..... و همه ما تنهاييم

Sunday, January 6, 2008

 




وقتي سرانجام به تلخي مي رسدخبر مرگ من به او,او نه غمگين
تر ميشود و نه جدي تر,اما رنگش مي پرد و به تلخي لبخندي مي زند.آنگاه يكباره آسمان
زمستان را به خاطر مي آوردكولاك را,و ناگاه به ياد مي آوردچگونه پيمان بست عشق خود
را تنها نگذارد.


 

تنهايي



تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم ...
تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا....
در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]